جایزه بین قارهای معماری 2A
دبی، دانشگاه مانیپال
برنده مدال نقره منتخب قاره آسیا
پروژه “باغ خور”
دسته بندی: بناهای آینده
تاریخ: آذر 1402
“هر آنچه ویران است، ویران است
و
هر آنچه آباد است رو به ویرانی دارد”
آنچه به گمانم، مهمتر از معماری و مراسم و جایزهها بنظر میرسد، اصالت خود زندگی و مواجهه ما با آن است:
انسان، موجودی روانتن است،
و انسان معاصر با آرمانهای وارونهاش، دو قرن است که به دو شکل، در حال سلاخی ست:
سلاخی روان
و
سلاخی تن
سلاخی روان؛ آنچه در جغرافیای غرب جاریست.
نظام اقتصادیِ کاملا دقیق و مبتنی بر حقوق فردی، که با ابزار قدرتمندِ «قانون» و «تکنولوژی»، انسان را به سان رباتی زیر سلطه خود استعمار کرده و آزادی ذاتی او که مهمترین داراییاش تلقی میشود را به تاراج برده است.
انسانی که قرنهاست، قدرت «نه گفتن» را از دست داده و با دستاورد جهان مدرن یعنی بحران عظیم «تنهایی» گلاویز است.
سلاخی تن؛ آنچه که خاورمیانهِ خونین حاوی آن است، و به رسم معاصرش، با «جنگ» و «اخبار» استعمار شده.
قلمروی که، خونهای داغ بر جویبارهایش، مدام جاریست؛
عراق، لبنان، سوریه، افغانستان و سال گذشته هم که، جریان جنبش زن-زندگی-آزادی؛ همگی ما را داغدار خواهران و برادرانمان کرد
و اکنون هم که قرعه بنام غزه است.
شهرها و خانههای ویرانی که چراگاههاییست برای بولدزرهای انبوهساز آینده و
بیخانمانان مهاجری که صفهای طولانی نیروی کار برای نظام سرمایهداری غرب را شکل میدهند؛ در ازای جای و نان!
جان سخن آنکه، خبر از دو مدل از اسارت است:
اسارت روان، یعنی آنچه که انسان غربی را، در جهت احیای معنویتِ از کف رفتهاش، راهی تبت و نپال و هند می کند.
و اسارت تن، که غرب را برای انسان شرقی، به سان مدینه فاضلهای تصویر میکند؛ در جهت تامین حقوق اولیهِ نداشتهاش.
و در بین این دو قطب سرگردان، انگار ، مردمان دورافتادهترین روستاهای جهان،
آخرین قلبهای تپنده انسانِ آزادند بر روی زمین؛
چه به لحاظ معنویت
و چه به لحاظ مواجهه با پیرامونش،
تصور انتقال و تفسیر پیام، در این اندک فرصت، سادهانگارانه بنظر میرسد.
اما تمام آنچه مطرح شد، عین به عین، قابل ترجمه به معماریست.
چرا که پیشه معماری، همچون هر کار دیگری، مشتقیست از کلان روایتِ خودِ «زندگی».
به امیدِ این خیالِ باطل که جهان، جایی باشد برای رام زیستن؛
و مهمتر
به امید بازیابی شأن از دست رفته انسان،
در قربانگاه تن
و
در قربانگاه روح!