خط مشی
هر آنچه ویران است، ویران است
و
هر آنچه آباد است رو به ویرانی دارد…
در جهان امروز و مناسبتهاي تب آلود لجام گسيختهاش و در ميان معرکه / همه چيز داني/هاي وارونه انسان معاصر،
اساس رويکردش را بر / نيستها / بنا کرده است و نه / هستها /
نظرگاهش به / پيشه / اينگونه مصور ميشود:
گويي سروکار معمار با سه چيز است؛ / انسان / – / زمين / و رابط اين دو / طرح/
تمام تمرکز بر يافتن اين پرسش ست که:
چگونه ميشود تکليف / چگونه بودن / آدميزاد را گزيد، مادامي که این سه را عميقا نشناخت؟
1- انسان – در ابتدا خود / هنرور / را و بعدتر انسان / کاربر / را با اعجاز و تمام کلافهاي رواني تاب خورده و غشاءهاي پنهانش
2- زمين – به نيابت از آن / مکان /؛ تمثيل کوچک شده جهان بزرگ / عالم / و / خانه / به مثابه زهداني که انسان را در بر ميگيرد.
3- طرح – تصميمي مبتني بر آگاهي، در جهت يک را گزيدن و چند را رد کردن
اينها ميزاني ست / شخصي / براي درک آنچه معماري / نيست /
و موکدا تطهير شده است از هر / ادعا / بر آن که معماري چه چيزهايي / است / .